پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

پارک وجشن تولد

اولین باری که پارسا جونم رفت پیکنیک ١٦ تیر ٩١ بود.پارسا با من و باباش,خاله و مامانی نورا,و خاله نوشین اینا(خاله مامان) رفت به پارک جوانمرد.مثل همیشه پسرم آقا و آروم بود. میخوام خودم برسونمتون: به پارسا یه نون باگت داده بودم قد خودش.از اول تا آخر پسرم با نون سرش گرم بود و اگر ازش می گرفتیم خیلی ناراحت می شد.حتی کمی گریه هم می کرد. ولی وقتی کلا بی خیال نون شدیم پارسا خیلی خوشحال بود و کاری به کار کسی نداشت. اینم از رفتن به پارک.دیگه براتون بگم از مبل بادی پسر قشنگم که مامانی نورا براش خریده.پسرم مبلشو خیلی دوست داره.روی مبل لم میده و با دستای کوچولوش می زنه روی مبل و می خنده. دستت درد نکنه مامان نورا: ...
28 تير 1391

پارسا در اتلیه(جدید)

چندروز پیش پسر مامان برای بار دوم رفت به اتلیه و دو تا عکس انداخت.البته اقای عکاس کلی تلاش کرد برای انداختن این دو تا عکس چون سر عکس اول که پارسا از عروسکی که جلوشه خوشش اومده بود وهی برش می داشت و نمی ذاشت دکور بمونه. اخه کرمی که جلوشه اول جای قورباغه خانم بود. سر عکس دوم هم که به خاطر تعویض لباس بداخلاق شده بود.   ...
28 تير 1391

واکسن و جشن 6 ماهگیت

پسرم ٦ ماهه شد. دیگه داری کم کم  مرد میشی قربونت برم. اینبار جشن ٦ ماهگیت رو خونه خاله مهناز و دوستت ایلی بلا گرفتیم.ولی ماشالا انقدر شما دوتا گل شیطون بودین که نشد ازتون یه عکس دوتایی بگیرم .قرار شده اگه خاله مهناز موفق به گرفتن عکس ازتون شده باشه برام بفرسته.البته یه عکس تکی از ایلیا دارم که براتون می ذارم. این عکسم نمی دونم چرا تاریک افتاده اینم عکسای ٦ ماهگیت خونه خاله مهنازه شما از اتاق ایلیا خیلی خوشت اومده بود برات جدید بودو جالب. همه جای اتاق رو با دقت نگاه میکردی و بعد می خندیدی.                        ...
16 تير 1391

آخرین روزهای خانه داری مامان

 چقدر زود تموم شد! ٦ ماه مرخصیم رو میگم. ٦ ماه از بهترین روزهای زندگیم که کنار همسرم در خدمت باارزشترین هدیه خدا بودم.از فردا باید برم سرکار و نوگلم رو کمتر می بینم. امیدوارم بتونم تحمل کنم.آخه خودتون می دونید که من پاسارو چقدر دوست دارم..................... ولی باید دیگه خودمو آماده کنم.پارساروهم همینطور.آماده برای اینکه هشت ساعت در روز رو از هم دور باشیم.از فردا که برم سرکار قند عسل رو مامانی نورا نگه میداره. البته به خاطر پیشی ناز خاله پردیس که تو خونشونه.مامانی نورا میاد خونه ما.اینطوری بهترم هست چون پسری اتاق خودش رو خیلی دوست داره و سرش گرم میشه.مخصوصا با نقاشیهای روی دیوار. حالا چند تا عکس براتون می گذارم از گل پسرم که ...
9 تير 1391

اولین مسافرت پارسا

پارسای من اولین سفرش رو در تاریخ ٥/٣/٩١ به مشهد رفت. من و پارسا و مامانی نورا و دو تااز دوستای مامانی نورا به همراه پسر کوچولوشون امیرعلی رفتیم مشهد.خیلی خوش گذشت. گل پسرم خیلی آقا بود اصلا اذیت نکرد .                                             زیارتت قبول پسر گلم. اینجا توی قطار موقع رفته. تا رفتیم توی قطار پسری خوابش برد. قربون اون خواب قشنگت برم. اینجا هم دم در باغ نادره. روز دومی که مشهد بودیم رفتیم ک...
7 تير 1391

عکس های جدیدپسری

عکسای جدید پسری رو گذاشتم تا از دیدنش لذت ببرید.ماشالا یادتون نره   پارسا در تولد مامان پرستو پارسا در تولد بابا مجتبی پارسا روی طناب رخت: پارسای مامان در حال شیطونی:قربونت برم الهی عزیز دلم بعضی وقتها این آقا پارسا یک اداهای از خودش در میاره که واقعا دلم می خواد فشارش بدم: پارسا در حال بلیز خوردن                                      به به! چه لباس خوشمزه ای           &...
6 تير 1391

سرما خوردگی

اولین باری که پسرم سرما خورد ٣٠ خرداد سال ٩١ بود.خیلی بد بود.گل پسرم خیلی بی حال بود . الهی مامان فدات بشه.پارسا هیچ جوری نمی تونست شیر بخوره وقتی حالش بد بود.فکر کنم گلوش درد می کردومنم براش یک سوپ ساده درست کردم. اینم عکس پسری وقتی از گرسنگی مهلت نمی داد سوپ رو با قاشق دهنش بذارم. پارسا جونم بعد از خوردن داروهاش وقتی حالش بهتر شده. ...
6 تير 1391

اولین نشستن پارسا

اولین باری که پسر مامان تونست تنهایی به مدت چند ثانیه بشینه ٢٤ خرداد سال ٩١ بود.آفرین پسرم اولین تجربه نشستنت مبارک پارسا بدون کمک نشسته و در حال خوردن تشک بازیه ...
6 تير 1391
1